مردانگی به زور...

ساخت وبلاگ
چشمای شایان این روزا غمگینه و من طاقت نگاه کردن توی چشمای قشنگشو ندارم. توی یه توافق  بدون کلام از رفتن به ایران زیاد حرف نمی زنیم و شوقی نشون نمی دیم. می گه من اوکیم ولی چشماش می گه که نیست. هومان بعد از دیدن فیلم خودش حدود پنجاه روز قبل از اومدنمون به کانادا و درو دیوار خونه ی قدیم تازه دوزاریش افتاده ایران کجاست و تازگی شوق و ذوق نشون می ده. سر میز شام تعریف می کنه که دایی گفته برم تهران منو می خوره و همه می دونیم که هومان از دایی خاطره ای نداره و شایان که با دایی بزرگ شده می دونه دایی با جوکهای شیرینش و محبت بی نهایتش یعنی چی و بازم نمی تونه غذا بخوره و من و پدر فقط میتونیم بغضمونو غورت بدیم.

روی پست نفرتم از ایران خیلی ها خیلی چیزها برای من نوشتن. اون روز اون قدر غگین بودم که حتی ننوشتم ضربه اخر و کجا خوردم و هنوز چند روزی نگذشته بود از نامه من به ایران که بیست تا جوون دسته گل و مفتی مفتی رو  از دست دادیم. گریه های من این ور دنیا هیچ دردی  از روی دل هیچکدوم از مادرهای داغدار کشورم دوا نکرد. اما نفرت منو از وطنم صد چندان کرد. 

توی کشور من خدا شعور نداشته و اشتباهی سر دودول پسر بچهامون پوست اضافه گذاشته که اگه نبریمش فردای روز عفونت میکنه, سکسش با مشکل بر می خوره  و خلاصه باید بچه ی چهل روزه رو سلاخی کنیم تا دیندارش کنیم و از بیماری های بسیار مهم اینده محفوظ نگهش داریم, در صورتی که کشورهای دیگه بی شعورها همینطوری ادم می شن و نه کافر می شن و نه عفونت می کنن و نه تو سکسشون مشکل پیدا می کنن. هیچکس اندازه ی مردم کشور من اینده نگر نیست که نیست.

تو کشور من پسرها حتما باید دو سال از عمرشونو هدر بدن, دیر به کار وزندگی برسن, توی جاده ها بیست تا بیست بمیرن, مورد تجاوز قرار بگیرن, تحقیر بشن و همیشه با سدی به نام خدمت مقدس سربازی رو به رو بباشن تا مرد بشن. اون مادر داغداری که می دونم هنوز پیرهن سیاهشو در نیاورده چجوری پیرهن به تن پاره کنه و فریاد بزنه نمی خواستم پاره ی تنم مرد بشه. تا اخر عمرم خودم تر و خشکش می کردم و فاتحه خوندم توی اون مردی که شما می خواستین تحویل من بدین. ولی تو بیشتر کشورهای دنیا دیگه پسرها دیگه بزور مرد نمی شن و بلکه دختر و پسرهایی که فقط خودشون دوست دارن می رن وارد ارتش می شن و بقیه به زندگشون می رسن و عجیبه که بی شعورها بدون سر بازی مرد می شن.

فعلا زورشون به این می رسه که بگن هر کی می خواد بیاد ایران حتی برای دیدار دو هفته ای باید پونزده میلیون تومن بده تا مطمئن بشیم بعدا می یای مردش کنیم. چند وقت دیگه می گن اگه خواستین وارد "کشور ما" , " ایران ما " بشین باید آلتتونو نشون بدین مطمئن بشیم اشتباه خدا رو رفع کردین بعدش پونزده میلیون بریزین به حساب ما که صاحب کشورریم تا اجازه داشته باشین بیاین تو خاکی که فکر می کردین بهش تعلق دارین. 

با احترام به همه ی مخالفان عقایدم, باید جملمو عوض کنم: 

ایرانشون, وطنشون ازت نفرت دارم  با تمام وجودم...

بهارانه...
ما را در سایت بهارانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mbahargoonea بازدید : 103 تاريخ : سه شنبه 16 شهريور 1395 ساعت: 7:04