ازادی واژه ای از بنیان دروغ

ساخت وبلاگ
چند درصد از ما جوری زندگی می کنیم که دوست داریم؟ کاری رو می کنیم که واقعا عاشقشیم؟ ازادی در حد انفرادیش دروغه چطور ما دنبال اون در سطح جامعه هستیم؟ 

شاید این تنها من هستم که اینطوری فکر و حس می کنم! شاید عوارض افسردگیه و خودم خبر ندارم! اما هر چی هست حس می کنم مثله پرنده ای تو قفس زندونی ام! پرنده ای توی قفس بزرگ، زیبا، مجلل و با همه ی امکانات که بقیه ی پرنده های زندونی حسرت قفس من و می خورن! و من حسرت ازادی...

ازادی وجود نداره. داشتن همه چیزهایی که یه روزی ارزوشو داری، همه عمرت براشون زحمت می کشی  یه راه یه طرفه است که هرگز به ازادی نمی رسه و هی دور و دور تر هم می شی. مثل مردابه، هی توش بیشتر گرفتار می شی. یه روزی ارزوی داشتن خانواده داری روزی دیگه ارزوی داشتن یه کار تمام وقت داری بعدش بچه دار شدن می شه همه خواسته ات از دنیا و غافل از اینکه بعد از داشتن همه اینا، تبدیل می شی به  یه رباط، به یه برده و دیگه رهاایی نداری. اگه یه روز دور از همه و توی غار تنهایی بخوای بری هزار تا اما و اگر داره؟ بچه مادر می خواد شوهره فکر می کنه داره ازت مراقبت می کنه و همش باید بغل دست باشه و کار هم که بخودی خود یه درد بی درمونیه که تا اخر عمرت ازش فراری نداری. اخرشم هم می گن چقدر تو ناشکری! چه مرگته دیگه؟ همه چیزهایی که مردم ارزو دارن تو داری ...چقدر ادم ناسپاس احمقی هستی....

حالا واژه ی ازدای به نظرت احمقانه می رسه. من! ازاد نیستم ، نبودم و‌نهخواهم بود. من اسیر داشته ها و نداشته ی خودم هستم و هرگز راه فراری ندارم. 

من، خسته از کوبیدن بدن خسته ام به دیوار قفس اما نشسته ام و به اسمانی که می شد پرواز کرد زل زده ام. 

ازادی یه واژه ی دورغ است و بس...

بهارانه...
ما را در سایت بهارانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mbahargoonea بازدید : 43 تاريخ : سه شنبه 21 خرداد 1398 ساعت: 17:30