حساب رسیه یک روزه

ساخت وبلاگ
فکر می کنم امروز بعد از یه میلیون سال بدون دلیل و فقط برای خودم موندم خونه، نه مریضم نه اینکه باید کاری بکنم و نه برای سرویس دادن به کس دیگه! فقط برای خودم. شاید این هدیه من به منه برای تولدم! امروز و موندم خونه تا شاید بتونم انرژیمو جمع جور کنم و تصمیمهای بهتر برای خودم بگیرم. تصمیمهایی که وضع روحیمو بهتر کنه. شاید هم هیچ کار نکنم . صبح زوده و هوا عالی. بیرون دم در نشستم و قهوه و سیگار و لپ تاپ! دلپذیره... فانتزیه امروزو چند ماهی هست توی ذهنم دارم. بعضی وقتها ادم اونقدر به دیگران سرویس می ده که از خودش غافل می شه! حس این روزهای من در مورد خودم اصلن معقول و دوست داشتنی نیست! در صورتیه که دقیقا دارم توی ارزوهای پارسالم زندگی می کنم اندازه ی پارسال غمگین و اشفته ام و این خیلی بده! بخاطر احساسات م احساس شرم می کنم اما همین احساس شرم هم دوباره حالمو بدتر می کنه و بخاطز احساس شرمم احساس شرم می کنم! امروز اما می خوام فکر کنم! بلند فکر کنم، اونقدر فکر کنم تا  شاید به نتیجه برسم شایدم تا امروزم تموم بشه و یه روز دیگه شروع بشه و دوباره از کل روزگارم احساس شرم بکنم! 

پارسال رویه یه برگه ی یاد داشت یه چیزایی نوشتم که ارزو داشتم اتفاق بیفته. از هر سه تاش یکیش براورده شده و من فقط به اون دوتای براورده نشده فکر می کنم! و بخاطرش احساس شرم دارم،هم احساس شرم دارم که چرا نتونستم خواسته هامو بر اورده کنم ( حتما من بی لیاقت بودم) و هم احساس شرم دارم که چرا بخاطر اون یه دست اورد به اندازه ی کافی خوشحال نیستم هر چند که همیشه معتقد بودم اندازه، حد و میزان چرت و پرت بوده و هست. احساس می کنم به تمام ادمهایی که مشاوره دادم و بهشون گفتم خوشحال زندگی کنید و با داشته هاتون عشق بازی کنید خیانت می کنم که خودم دقیقا برعکس  گفتارم عمل می کنم!  توی سالهای خیلی دور یه همکار داشتم که بهم کفت خوشحالی توی وجود تو اه و با مهاجرت بدست نمی یاد و من توی دلم بهش خندیدم و با خودم عهد بستم که بهش ثابت می کنم که من خوشحالی رو در وجودم دارم و همه ناراحتیه من بخاطر شرایط محیطه و حالا احساس شرم می کنم از حماقت خودم اونروزها!  

پسر کوچولوی ده ساله ی من وقتی یه چیزی رو می خواد کلید می کنه روی خواسته اش و توانایی اینو داره روزها غر بزنه، گریه کنه و روی خواسته اش اصرار کنه و حال همه ی ما رو بگیره تا بلاخره خواسته شو بدست بیاره و من همیشه بهش می گم با اونی که داری حال کن تا بعد، و من قلبا احساس شرم می کنم از اینکه خودم بدترین الگوی دنیا هستم برای بچه هام! 

و امروز خونه موندم تا با خودم خلوت کنم و خودمو نصیحت کنم شاید باز تا مدتی اوضاع رو بشه بهتر کرد. .. فقط شاید!

 

بهارانه...
ما را در سایت بهارانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mbahargoonea بازدید : 63 تاريخ : جمعه 11 آبان 1397 ساعت: 0:41