پاییزهای سخت زیاد داشتم توی زندگیم و امسال تنها سالی نیست که برگهای رنگی درختها تنمو می لرزونه و امسال تنها سالی نیست که من با دیدن اینهمه زیبایی دیوانه وار داد می زنم که وای چقدر قشنگه. همیشه همینطوره! زیبایی و غم همیشه مخلوطه، خوشبختی و بدبختی جدا نشدنی و درد و لذت توامان!
دو روز دیگه جشن شکرگزایه اینجا و مردم توی حول و ولای مهمونی و بوقلمون درست کردن و این حرفان! چند روز پیش توی اوج ناامیدی و غم احساس کردم با خدا قهرمو و هیچ دلیلی برای شکرگزاری ندارم!خیلی زود به یاوه گویی خودم پی بردم و از کاینات معذرت خواستم.
من هزاران دلیل برای سپاسگذاری دارم و از ته دلم قدر دان داشته هام هستم اما نمی تونم کتمان کنم که دلم بدجوری غمگین و پاییز زده است.
دلم می خواد یه اتفاق زیبای به یادماندنی توی پاییز برام بوجود بیاد که تا زنده ام بوی پاییز و برگهای رنگی دوباره اون حس و حال و برام زنده کنه...
مهم نیست ریشه ی جشن شکرگزاری چیه و فلسفه اش به چی بر می گرده،یه سفره ی ساده پهن کنید و با عزیزانتون بشینید و با هم بنوشید و بخورید و بخندید و خدا رو شکر کنید ....
بهارانه...برچسب : نویسنده : mbahargoonea بازدید : 76