فصل جدید زندگی

ترم زمستونی هم با همه سختیهاش به سر رسید. فردا شاگردهام امتحان دارن و دو روز باید توی کمپس ورقه صحیح کنیم و نمره ها رو وارد کنیم و تمام. البته دوباره می و جون کلاس دارم ولی وسطش یه نفس می کشم،.

امسال زمستان از هر سال دیگه سختر بود برام حتی از سال اولی که اومدیم کانادا!

باید برگردم به بازار کار و از شرایطم اصلن راضی نیستم. خیلی حس بدیه دنبال کار گشتن.  هفته ی پیش یه اینترویو رفتم و کار و نگرفتم. خیلی قبولش سخت بود حالم اساسی گرفته شد. یه ارگنیزیشن هفته ای دوساعت تدریس گرفتم که باید از هفته ی دیگه شروع کنم. البته همون هم بدون حقوقه. والنتریرین اصلن توی کتم نمی ره! ولی مجبورم انجام بدم. توی رشته های اجتماعی تا نشناسنت بهت کار نمی دن مهم نیست چقدر خوب باشی و چقدرتوی مصاحبه  خوب باشی شانسی نداری مگر ایکه اینترنال حساب بشی یا نتورکینگ قوی اونجا داشته باشی.

ارزوی یه کار خوب ،یه جای خوب دارم. حقوق دانشگاه قطع می شه اخر اپریل و من بدجوری بی پول می شماگه کار پیدا نکنم.

اامید شدم هنوز هیچی نشده!

بعدا نوشت:

من از اقای مسافر و همه معذرت می خوام با این طرز نوشتنم. پر از غلط املایی و کلامات انگلیسی است . همین نشان از اینه که دارم عقلمو از دست می دم.

بهتر عمل کن بهاره! بهتر!

بهارانه...