پناهندگی برای زنان ایران

ساخت وبلاگ
روح سرکشم امروز اما، حاضر نشد قبول کنه کارهای مهمتری غیر از نوشتن برای دلم دارم. خسته است از باید ها و نباید ها، خسته است ار دیر شدن و عجله داشتنها، خسته است از به زبان خودش نخوندنها و ننوشتنها و نتیجه اش اینه که امروز با اینهمه کاری که دارم باید بنویسم. باید بنویسم از همه جا از همه چی غیر از حال خودم که قابل گفتن نیست.

امسال بهار زیادی ناز داره. توی اینهفته برف اومد دوباره و هوا گرم نشده درست حسابی. شاید می دونه بهاره اماده ی بهار نیست! 

یکی از واحدهای درسی که برای ترم تابستون دارم نظریه های فمینیست در رابطه با پناهنده ها و وضیعت حقوقی اجتماعیشونه. این روزها تنور بحث پناهندگی داغ بخاطر پناهنده های سوریه ای که دارن گروه گروه وارد کشور   بخصوص اتاوا می شن. بودجه ی خیلی از برنامه های دیگه ی  سازمانها اختصاص داده شده به این مساله، برای بیشتر کارهای مرتبط زبان عربی شده یکی از شرایط مهم و خلاصه هر جا که بری یه بحثی در این رابطه می شنوی و فکر می کنی که چقدر کانادا مهربونه با اینهمه خدماتی که داره به این مردم می کنه. ولی اسانان دوستی توی این مباحث اخرین چیزیه ی به طور واقی مد نظر سیاستمدارانه.بحث  پناهنده های سوریه تاثیر خیلی منفی روی پناهنده های سایر کشور ها بخصوص ایران گذاشته. البته از حق نگذریم، تا اونجایی که من می زونم بسیاری از پروندهایی که اینرانی ها تشکیل می دن دروغکی و ساختگیه! شرایط جامعه ی ما خیلی عجیبه. نه سختی های جنگ داخلی کنگو نه خشونت ، نسل کشی یزیدان عراق نه فقر و گرسنگی قنا ، نه ختنه ی زنان سریلانکا و نه جنگ سوریه رو مواجه نیستیم اما بسیاری از ما خطرات، تحقیر، تجاوز و خشونت پروسه ی پناهندگی رو  به تن می خریم تا از ایران بیایم بیرون. من اصلن بحث ارزشی ندارم! اصلن نمی گم این خوبه یا نه چون که معتقدم هر ادمی خودش می فهمه که بهترین تصمیم براش چیه. فقط  می گم که اونایی که نمی دونن بدونن! وقتی توی پرونده ها در کنار دختر یزیدی عراقی که شش ماه توی کمپ داعش بین مردهای خشن دست به دست شده، شاهده کشته شدن تمام اعضای خانواده اش به دست داعش بوده اسم زن جوان ایرانی با دو تا بچه رو می بینم که تحصیل کرده است و  گزارش داده از کار برکنار شده بخاطر اینکه حجابش خوب نبوده یا توی پارتی گرفتنش و دو ماه اوین بوده یه خورده به نظرم عجیب می یاد. طبق تمام امارها و پژوهشهای انجام شده، سو استفادهی جنسی، کمبود امکانات بهداشتی، غذا و اب ناکافی از مشخصترین مشکلات پیش روی کسانیه که وارد این راه شدن. دیروز توی یه مصاحبه یه زن افغانی شنیدم که گفت کنارم یه زن ایرانی با یه بچه ی سه ساله بود. سه روز بود که غذا نداده بودن بهمون و زن ایرانی جیغ می زد بچه ام داره می میره به دادم برسین. می دونید چقدر سخته شنیدن این واقعیتها؟ حالا ببینیم اون زن جوان ایرانی چی کشیده؟ و از همه بدتر اینه که امکان رد شدن پرونده بعد از سالها بدبختی کشیدن وجود داره و تو سالها الاخون والاخون کشورها و کمپهای مختلف می مونی. بچه بوده توی کمپ به دنیا اومده ، الان شش سالشه!ولی هن،ز تکلیف مادر روشن نیست. چون هیچ زنی رو به زور بر نمی گردونن به کشورش ولی اگه  هیچ کشوری هم قبولش نکنه داستان همینطوری پیش می ره!

پناهنده شدن یا نشدن مردم به من مربوط نیست و هیچ پیامی برای کسی ندارم. فقط می خوام بگم بدونید که اونطوری که مردم می گن اسون نیست، بدون واقعیتهای ناگفته رو و بعد اقدام کنید... 

 بعدن نوشت: باید اعتراف کنم که خودم هم توی یه برهه از زمان به پناهندگی فکر کردم. کسی که می خواست این کارو برامون انجام بده و اون زمان صد میلیون تومان بگیره طوری تعریف می کرد از پروسه که من فکر می کردم جریان مثل سفر مشهد به تهرانه!

بهارانه...
ما را در سایت بهارانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mbahargoonea بازدید : 104 تاريخ : يکشنبه 22 مرداد 1396 ساعت: 6:02